خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) vā پیش از فعل دلالت بر تکرار دارد؛ دوباره؛ باز: واگذاردن، واگفتن، واخواستن، وارهیدن، وابستن.
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] vā باز؛ گشوده.〈 وا کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] باز کردن؛ گشودن.
-
وا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابا، با› [قدیمی] vā آش: شوروا، سکوا: ◻︎ ز ده گونه ریچال و ده گونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۷).
-
واژههای مشابه
-
مچه وا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mačevā آشی که با برغست درست کنند؛ برغستوا.
-
جستوجو در متن
-
ترک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tark ۱. وا گذاشتن؛ ول کردن؛ رها کردن.۲. دست برداشتن از کاری.
-
سخره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سخرَة] [قدیمی] soxre ۱. ذلیل و مقهور و زیردست.۲. کسیکه مردم او را ریشخند کنند.۳. آنکه به کار بیمزد گمارده شود؛ کسی که دیگری او را به کار بیمزد وادارد.
-
سنبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سَمبل› [عامیانه] sambal کار سرسری و سردستی.〈 سنبل کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] کاری را سرسری انجام دادن و از سر وا کردن.
-
چشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹چشانیدن› češāndan ۱. اندکی از یک چیز خوردنی در دهان کسی گذاشتن که طعم و مزۀ آن را بچشد.۲. کسی را وا داشتن که چیزی را تجربه کند.
-
شکوفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] šo(e)kufidan ۱. شکوفتن؛ گشوده شدن؛ وا شدن.۲. شکافته شدن.۳. شکافتن.۴. شکست دادن لشکر.
-
گلوبندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] ga(e)lubandegi پرخوری؛ شکمپرستی: ◻︎ ز دهگونه ریچال و دهگونه وا / گلوبندگی هر یکی را سزا (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۲۸۳).
-
گوش مالی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹گوشمال› gušmāli ۱. مالیدن گوش کسی.۲. [مجاز] تنبیه و ادب کردن؛ گوشتابی: ◻︎ چون جفا آری فرستد گوشمال / تا ز نقصان واروی سوی کمال (مولوی: ۳۴۹).
-
اسب انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'asb[']angiz ۱. برانگیزانندۀ اسب؛ آنکه اسب را به حرکت وا میدارد.۲. (اسم) وسیلهای فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه میبندند و به پهلوی اسب میزنند تا تندتر حرکت کند؛ مهمیز.
-
گره بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gerehband ۱. آنکه گره ببندد.۲. تکمه: ◻︎ نقاب گل کشید و زلف سنبل / گرهبند قبای غنچه وا کرد (حافظ: ۲۶۸).