وبخدیکشنری عربی به فارسیسرزنش کردن , تنبيه کردن , شديدا ~انتقاد کردن , گله کردن از , غرغرکردن , تقبيح کردن , سخت مورد انتقاد قرار دادن , نکوهش کردن , ملا مت کردن
هبیخلغتنامه دهخداهبیخ . [ هََ ب َی ْ ی َ ] (ع ص ) گول فروهشته اندام . (منتهی الارب ). مرد گول و احمق فروهشته اندام . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة). || مرد بی خیر. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة). الرجل الذی لاخیر فیه . (لسان العرب ). || پسرک جوان «لغت حمیر» یا پسرک نیکوبدن . (معجم متن اللغة
وبخةلغتنامه دهخداوبخة. [ وَ خ َ ] (ع اِمص ) اسم است توبیخ را. || العذلة المحرقه . (از اقرب الموارد) (المنجد). نکوهش و سرزنش و توبیخ و تهدید. (ناظم الاطباء).
وبخةلغتنامه دهخداوبخة. [ وَ خ َ ] (ع اِمص ) اسم است توبیخ را. || العذلة المحرقه . (از اقرب الموارد) (المنجد). نکوهش و سرزنش و توبیخ و تهدید. (ناظم الاطباء).