وحنلغتنامه دهخداوحن . [ وَ ح َ ] (ع مص ) گل اندودن . (منتهی الارب ). گل اندود کردن . (ناظم الاطباء).
قانون جابهجایی وینWien displacement lawواژههای مصوب فرهنگستانقانونی که بنابر آن حاصلِضرب دمای مطلق جسم سیاه و طولِموج شدت تابش بیشینة آن مقداری ثابت است نیز: قانون جابهجایی displacement law
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
گوهینلغتنامه دهخداگوهین . (اِ) خندق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آبراهه . (آنندراج ). مجرا. (ناظم الاطباء). || گودال . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ).
وحنةلغتنامه دهخداوحنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) گل چسبنده و نیک لغزاننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وحنةلغتنامه دهخداوحنة. [ وَ ن َ ] (ع اِ) گل چسبنده و نیک لغزاننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
شاروحنلغتنامه دهخداشاروحن . [ ] (اِخ ) (بمعنی منزل نیکو) و اسم یکی از شهرهای شمعون است که در جنوب واقع بود و دور نیست که درمحل مخروبه که فعلاً آن را شریع گویند و بشمال غربی بئر شبع می باشد واقع بوده است . (قاموس کتاب مقدس ).
متوحنلغتنامه دهخدامتوحن . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) خوار و ذلیل و هلاک شده . || شکم کلان شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحن شود.
توحنلغتنامه دهخداتوحن . [ ت َ وَح ْ ح ُ ] (ع مص ) کلان شدن شکم . || خوار گردیدن . || هلاک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).