ودیدلغتنامه دهخداودید. [ وَ ] (ع ص ) ودود. دوست . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || دوستان . (منتهی الارب ). اسم جمع است به معنی محبان و دوستان . (از اقرب الموارد).
ژودیت دباویرلغتنامه دهخداژودیت دباویر. [ دُ ی ِ ] (اِخ ) نام دومین زن لوئی لودِبُنِر و مادر شارل لوشوْ وفات در تور بسال 843 م .
ودداءلغتنامه دهخداودداء. [ وُ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ودود. به معنی دوست و بسیارمحبت . (منتهی الارب ). رجوع به ودود شود.
مودلغتنامه دهخدامود. [ م ِ وَدد ] (ع ص ) دوست بسیارمحبت . (منتهی الارب ، ماده ٔ ودد). آن که بسیار دوستی می کند. (ناظم الاطباء).
علودلغتنامه دهخداعلود. [ ع َل ْ وَدد ] (ع ص ) مسن و سخت ، و یا غلیظ و ضخیم . (از لسان العرب ). رجوع به عِلودّ شود.
ودداءلغتنامه دهخداودداء. [ وُ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ودود. به معنی دوست و بسیارمحبت . (منتهی الارب ). رجوع به ودود شود.
ریوددلغتنامه دهخداریودد. [ وْ دَ ] (اِخ ) نام یکی از هشت دروازه ٔ ربض سمرقند. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 128 و 129). || نام شهر یا دیهی بوده از دیه های سمرقند در یک فرسنگی آن و از آن دیه اس
متوددلغتنامه دهخدامتودد.[ م ُ ت َ وَدْ دِ ] (ع ص ) دوست دارنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مهربان و با محبت .(ناظم الاطباء) : مردی بود متمیز و متودد. (المضاف الی بدایع الازمان ص 6). رجوع به تودد شود.
نوددلغتنامه دهخدانودد. [ ن َ / نُو دَ ] (اِ) چین و تا و نورد. (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 380 شود. ظاهراً تصحیف نورد است .