ودقینلغتنامه دهخداودقین . [ وَ ق َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ودق . (منتهی الارب ). دو روی و دو جهت و دو جانب . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودق شود.- حرب ذات ودقین ؛ جنگ سخت و این تشبیهی است به ابر ذات ودقین . (اقرب الموارد).- ذات ودقین </span
ذات ودقینلغتنامه دهخداذات ودقین . [ ت ُ وَ ق َ ] (ع اِمرکب ) صاحب دو جهت . داهیة. درد و سختی . (مهذب الاسماء). ذات وجهین . (المرصع). که گوئی آن دو روی دارد.
ودقانلغتنامه دهخداودقان . [ وَ دَ ] (ع مص ) وَدَق . وَداق . خواهش گشن کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودق شود.
ذات ودقینلغتنامه دهخداذات ودقین . [ ت ُ وَ ق َ ] (ع اِمرکب ) صاحب دو جهت . داهیة. درد و سختی . (مهذب الاسماء). ذات وجهین . (المرصع). که گوئی آن دو روی دارد.
ذات ودقینلغتنامه دهخداذات ودقین . [ ت ُ وَ ق َ ] (ع اِمرکب ) صاحب دو جهت . داهیة. درد و سختی . (مهذب الاسماء). ذات وجهین . (المرصع). که گوئی آن دو روی دارد.