لغتنامه دهخدا
ودوق . [ وُ ] (ع مص ) نزدیک کسی شدن و قادر گردانیدن وی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): ودق الیه ودوقاً و ودقاً فی المثل ودق العیر الی الماء؛ ای دنا منه ؛ در حق شخصی گویند که به حرص و آزمندی چیزی فروتنی نماید. (منتهی الارب ). || آرام یافتن و انس گرفتن به کسی یا چیزی . (منته