وذافلغتنامه دهخداوذاف . [ وُ ] (ع اِ) کیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).آلت تناسل . (آنندراج ). ذکر و کیر. (ناظم الاطباء).
ودافلغتنامه دهخداوداف . [ وُ ] (ع اِ) نره . (ناظم الاطباء). بدان جهت که از وی آب منی میچکد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
وضفلغتنامه دهخداوضف . [ وَ ] (ع مص ) شتاب رفتن : وضف بعیر؛ شتاب رفتن شتر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ودفلغتنامه دهخداودف . [ وَ ] (ع مص ) گداخته و روان گردیدن پیه . || چکیدن آب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کم کردن دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
وذفلغتنامه دهخداوذف . [ وَ ] (ع مص ) روان شدن پیه و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فعل آن از باب ضرب است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رفتن با کبر و سرفرازی . (از اقرب الموارد). وذفان . رجوع به وذفان شود.
وضولغتنامه دهخداوضو. [ وُ ] (از ع ، اِ) وضوء. دست نماز. شستن صورت و دستها و مسح کردن بر سر و پاها با آدابی که در شرع اسلام مقرر است : این وضو از سنگ و رو محکمتر است این وضو نَبْوَد سد اسکندر است . (نان و حلوا، منسوب به شیخ بهایی ).<br