ورآمدنلغتنامه دهخداورآمدن . [ وَ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنده شدن و جدا شدن چسبیده و دوسیده ای چنانکه کاغذ از دیوار و مشمع از تن . (یادداشت مؤلف ). || رسیدن خمیر. مخمر شدن . آماده شدن خمیر برای پختن نان . (یادداشت مرحوم دهخدا). || برآمدن . مقابله کردن . (فرهنگ فارسی معین ).- ورآمدن پس کسی ؛ از
ورآمدن 2proving, proofingواژههای مصوب فرهنگستانافزایش حجم خمیر در نتیجۀ به وجود آمدن گاز و تشکیل حباب در بافت آن براثر ترکیبات شیمیایی یا تخمیر
ورآمدن 2proving, proofingواژههای مصوب فرهنگستانافزایش حجم خمیر در نتیجۀ به وجود آمدن گاز و تشکیل حباب در بافت آن براثر ترکیبات شیمیایی یا تخمیر
ورآمدن اضافیoverprovingواژههای مصوب فرهنگستانورآمدن بیشازمعمول خمیر که موجب از دست رفتن بخشی از گاز تولیدشده میشود متـ . بیشورآمدن
ورآمدن اولیهfirst proofواژههای مصوب فرهنگستانورآمدن خمیر پس از چانهگیری و در زمان استراحت متـ . ورآمدن چانه
محفظۀ ورآمدنproof cabinetواژههای مصوب فرهنگستانمحفظهای که دما و رطوبت در آن برای ورآمدن خمیر فراوردههای نانوایی مهار میشود