ورةلغتنامه دهخداورة. [ وَرْ رَ ] (ع ص ) زن خوار و حقیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) برسوی ران . (منتهی الارب ). ورک . (اقرب الموارد).
پوره پوره کردنلغتنامه دهخداپوره پوره کردن . [ رَ رَ / رِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول قزوینیان تعلل و دست دست کردن . مس مس کردن . این دست و آن دست کردن . باری بهر جهت کردن .
پورهلغتنامه دهخداپوره . [ رَ / رِ ] (اِ) پور. پسر : خرد پوره ٔ آدم چه خبر دارد ازین دم که من از جمله ٔ عالم به دو صد پرده نهانم . مولوی (کلیات بیت 16918).|| بچه ٔ
پورهلغتنامه دهخداپوره . [ رَ / رِ ] (فرانسوی ، اِ) بمعنی غذائی که با آرد نرم نخود، لوبیا و سیب زمینی پزند، و در فارسی بمعنی سیب زمینی یا سبزی پخته و نرم سوده است .
پیورهلغتنامه دهخداپیوره . [ رَ ] (اِخ ) قصبه ای مرکز قضا در آمریکای جنوبی ، در ایالت لیورتاو از پرو، در 450 هزارگزی شمال غربی تروکزیلو کنار نهری به همین نام . (قاموس الاعلام ترکی ).
دقرورةلغتنامه دهخدادقرورة. [ دُ رَ ] (ع اِ) خلاف . (منتهی الارب ). || ازار. ج ، دَقاریر. (منتهی الارب ). و رجوع به دقرار شود.
حجورةلغتنامه دهخداحجورة. [ ح َج ْ جو رَ ] (ع اِ) حاجورة. خیزگیر. (مهذب الاسماء). و آن نوعی لعب یعنی بازی است . (آنندراج ). بازی است مر کودکان را. (ناظم الاطباء).
حدورةلغتنامه دهخداحدورة. [ ح َ رَ ] (ع مص ) فربه شدن . ضخم شدن . (زوزنی ). || روان کردن چشم اشک را. (از منتهی الارب ).