ورترنجیده شدنلغتنامه دهخداورترنجیده شدن . [ وَ ت ُ رَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تقبض . (صراح اللغه ). درکشیده شدن پوست . (صراح اللغة در ماده ٔ قبض ).
مکتزلغتنامه دهخدامکتز. [ م ُ ت َزز ] (ع ص ) ورترنجیده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورترنجیده شده از سرما. (ناظم الاطباء). و رجوع به اکتزاز شود.
منکلتلغتنامه دهخدامنکلت . [ م ُ ک َ ل ِ ] (ع ص ) ورترنجیده . || ریخته شده . || چاک شده . (ناظم الاطباء).
اقرنصاعلغتنامه دهخدااقرنصاع . [ اِ رِ ] (ع مص ) درپیچیده شدن بجامه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || ورترنجیده شدن و نهان کردن . (از اقرب الموارد).
متقفعلغتنامه دهخدامتقفع. [ م ُ ت َ ق َف ْ ف ِ ] (ع ص )ترنجیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورترنجیده . (ناظم الاطباء). رجوع به تقفع شود.
متمعزلغتنامه دهخدامتمعز. [ م ُ ت َ م َع ْ ع ِ ] (ع ص ) روی آژنگ ناک و در ترنجیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ورترنجیده ابرو. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمعز شود.