لغتنامه دهخدا
ورداشتن . [ وَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول ، برداشتن . (ناظم الاطباء): زنبیل را وردار بگذار آن گوشه . (فرهنگ فارسی معین ). || ورداشتن جامه ؛ قناس داشتن آن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || افراشتن . (ناظم الاطباء). بلند نمودن . (از ناظم الاطباء). || تحمل کردن . تاب آوردن . (فرهنگ فار