ورمالیدهلغتنامه دهخداورمالیده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دامن و یا پاچه و آستین بالاکرده شده . || رسواشده و گریخته از شرم . (آنندراج از مجمع التماثیل ).
پاچه ورمالیدهلغتنامه دهخداپاچه ورمالیده . [ چ َوَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در تداول عامیانه ، سخت بی آزرم و خشن و بی ادب و بی محابا از نکوهش . ناتراشیده .
پاچه ورمالیدهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پاچۀ شلوار خود را بالا زده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] آدم زرنگ و حقهباز.
پاچه ورمالیدهلغتنامه دهخداپاچه ورمالیده . [ چ َوَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در تداول عامیانه ، سخت بی آزرم و خشن و بی ادب و بی محابا از نکوهش . ناتراشیده .
پاچه ورمالیدهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پاچۀ شلوار خود را بالا زده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] آدم زرنگ و حقهباز.
گستاخفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تاخ، جسور، پاچهورمالیده، فحاش، بیادب، مغرور، تحقیرکننده بی بندوبار خیره، بیشرم▼ نخاله، لوس، ارنئوت، متجاسر هار☹، شرور
بیادبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی مؤدب، بینزاکت، بیتربیت، بیاتیکت، عزیزکرده، نُنُر، لوس، ببه، بچه، بچهننه، نازپرورده، وِل، پاچهورمالیده، بیحیا ناسلوک، بد، سرکش، گستاخ بیتوجه
تندطبعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تندخو، آتشین مزاج، سودایی، غرغرو، زود غضب، بیحوصله، آتشی، پاچهورمالیده، بیچشمورو، ناسازگار، تأثیرپذیر، قابل تحریک بیحیا، بیپروا ستیزهجو، عنق، بداخلاق، ترشرو
اندودهلغتنامه دهخدااندوده . [ اَ دَ / دِ ] (ن مف ) اندودکرده شده . (ناظم الاطباء). اندودکرده . انداییده . (فرهنگ فارسی معین ).- اندوده آستین ؛ یعنی آستین برزده و ورمالیده . (شرفنامه ٔ منیری ) .- اندوده پوست </sp
پاچه ورمالیدهلغتنامه دهخداپاچه ورمالیده . [ چ َوَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) در تداول عامیانه ، سخت بی آزرم و خشن و بی ادب و بی محابا از نکوهش . ناتراشیده .
پاچه ورمالیدهفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که پاچۀ شلوار خود را بالا زده باشد.۲. [عامیانه، مجاز] آدم زرنگ و حقهباز.