لغتنامه دهخدا
دورکردن . [دَ / دُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) احاطه کردن و محاصره کردن . چیزی یا کسی را جمعی در میان گرفتن . (از ناظم الاطباء). حلقه وار گرد کسی یا چیزی برآمدن . گرد آمدن جمعی پیرامون کسی و بیشتر برای واداشتن او به کاری یا قبولانیدن عقیدتی . (یاددا