پوست بر پوستلغتنامه دهخداپوست بر پوست . [ ب َ ] (ص مرکب ) تهی و بیمغز و پوچ : آنکه چون پسته دیدمش همه مغزپوست بر پوست بود همچو پیاز.(گلستان ).
فروسیتلغتنامه دهخدافروسیت . [ ف ُ سی ی َ ] (ع مص ، اِمص ) فروسة.سواری . سوارکاری . (یادداشت بخط مؤلف ). سواری اسب وشناختن اسب . (غیاث ). رجوع به فروسة و فروسیة شود.
مجوسیتلغتنامه دهخدامجوسیت . [ م َ سی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) دین گبری . دین بهی . دین زرتشتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجوسیة شود.