وصفیةلغتنامه دهخداوصفیة. [ وَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) حال وصف . (از اقرب الموارد). رجوع به وصف شود.
وصفةلغتنامه دهخداوصفة. [ وَ ف َ ] (ع مص ) بیان کردن طبیب برای مریض آنچه از دارو که باید مریض بدان مداوا و معالجت گردد. (از اقرب الموارد).
وصیفةلغتنامه دهخداوصیفة. [ وَ ف َ ] (ع ص ، اِ) کنیزک خرد. (مهذب الاسماء). مؤنث وصیف ، به معنی خدمتگار. خدمتگاری که دختر یا کنیز بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، وصائف . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
یوسفیهلغتنامه دهخدایوسفیه . [ س ُ فی ی َ / ی ِ ] (ص نسبی ، اِ) از بهترین دنانیری است که در روزگار بنی امیه سکه زده شده است و چون یوسف بن عمراز ولاة عراق ، در عهد یزیدبن عبدالملک آن را سکه زده بدین نام خوانده شده است . (از النقود ص 15<
وصفةدیکشنری عربی به فارسیصدور فرمان , امريه , نسخه نويسي , تجويز , نسخه , دستورالعمل , دستور خوراک پزي , خوراک دستور
وصيفةدیکشنری عربی به فارسیشخصي که همراه خانم هاي جوان ميرود , نگهبان ياملا زم خانم هاي جوان , نگهباني کردن , همراه دختران جوان رفتن (براي حفاظت انها) , اسکورت
حینیه ٔ ممکنهلغتنامه دهخداحینیه ٔ ممکنه . [ نی ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ک ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قضیه ٔ موجهه ٔ بسیطه است که در آن حکم شود بسلب ضرورت وصفیه از جانب مخالف . و این چون حینیة مطلقه نزد منطقیین اعتبار ندارد. مثال :
مفهوملغتنامه دهخدامفهوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ) دانسته شده . به دل دریافته شده . (از آنندراج ). دانسته .دریافت شده . (از ناظم الاطباء). دریافته . شناخته شده . دانسته . ج ، مفاهیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- مفهوم شدن ؛ فهمیده شدن . دانسته شدن :</s
استعارةلغتنامه دهخدااستعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی الحقیقة فی الشی ٔ للمبالغة