وضوحلغتنامه دهخداوضوح . [ وُ ] (ع مص ) ضحة. روشن و پیدا و آشکار گردیدن کار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هویدا شدن و روشن شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) روشنی . پیدایی . ظهور.
وضوحدیکشنری عربی به فارسیوضوح , روشني , نظم وترتيب , تميزي , اشکاري , دوره سلا متي وهوشياري , روشن بيني , شفاف بودن
حدیث موضوعلغتنامه دهخداحدیث موضوع . [ ح َ ث ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف . رجوع به حدیث شود.
موضوعلغتنامه دهخداموضوع . [ م َ ] (ع ص ، اِ) مرد زیان زده در تجارت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد زیان کرده در تجارت . (ناظم الاطباء). || شتری که بر سر خود بی شبان و راعی چرا کند و به شب به خانه بازآید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).- بعیر حسن الموضوع
موضوعلغتنامه دهخداموضوع . [ م َ ] (ع مص ) وضع. موضع. نهادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بنهادن .(تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وضع و موضع شود. || سبک و تیزرو گردیدن شتر. (منتهی الارب ).
ذات الموضوعلغتنامه دهخداذات الموضوع . [ تُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) صغری . صغرای قیاس . مقابل ذات المحمول ، کبری .