وقائصلغتنامه دهخداوقائص . [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ وقیصة. (اقرب الموارد). سر استخوانهای کوتاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به وقیصه شود.
وقاصلغتنامه دهخداوقاص . [ وَق ْ قا ] (اِخ ) سعد وقاص . از سرداران معروف عرب که در جنگ قادسیه سردار لشکر اسلام بود : گزین سعد وقاص را با سپاه فرستاد تا رزم جوید ز شاه . فردوسی .رجوع به سعد وقاص شود.
وقاصلغتنامه دهخداوقاص . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) گردن شکننده . (غیاث اللغات ). || جنگجو. (غیاث ) (آنندراج ).
ربیعةبن وقاصلغتنامه دهخداربیعةبن وقاص . [ رَ ع َ ت ِن ِ وَق ْ قا ] (اِخ ) از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) است و ابن مندة به واسطه از وی حدیثی روایت کرده ولی مؤلف الاصابة او را تضعیف میکند. (از الاصابة ج 1 قسم 1).