لغتنامه دهخدا
وقش . [ وَ ] (ع اِ) اول گیاه . (منتهی الارب ). || یک قسم گیاه . (ناظم الاطباء). || جنبش و حس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): وجد فی بطنه وقشاً؛ ای حرکة من ریح و نحوها. (منتهی الارب ). || ریزه ٔ هیزم .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وقشة با تاء به همین معنی است . (منتهی الارب