وقف کردنلغتنامه دهخداوقف کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منحصر کردن چیزی را به کسی یا چیزی . مخصوص کردن : نرسد جز تو به کس گوهری از خاطر من کرده ام وقف تو این بحر لبالب ز زلال . وحشی (دیوان چ امیرکبیر 238).</p
وکفلغتنامه دهخداوکف . [ وَ ] (ع مص ) چکیدن سقف خانه و جز آن از باران یعنی دروه کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || اندک اندک چکیدن و جاری شدن . (از اقرب الموارد). || جاری ساختن چشم اشک را و ابر باران را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) گستردنی ادیم . (منتهی الارب )
وکفلغتنامه دهخداوکف . [ وَ ک َ ] (ع اِ) فساد. بزه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تباهی . (منتهی الارب ). || عیب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || کرانه ٔ کوه . (منتهی الارب ). دامنه ٔ کوه . (اقرب الموارد). || خوی و عرق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || فر
وکفلغتنامه دهخداوکف . [ وَ ک َ ] (ع مص ) خمیدن و میل کردن . || ستم کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عیبناک شدن . || بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ). گناه کردن . (اقرب الموارد). || سست گشتن . (منتهی الارب ).
وقففرهنگ فارسی عمید۱. (فقه، حقوق) آنچه کسی از ثروت خود جدا میکند که در کارهای عامالمنفعه از آن استفاده میکنند.۲. اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن.۳. (فقه، حقوق) حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین میکند.۴. [قدیمی] ایستادن.
وقفلغتنامه دهخداوقف . [ وَ ] (ع مص ) ایستادن . (منتهی الارب ). به حالت ایستاده ماندن و آرام گرفتن . (از اقرب الموارد). وقوف . (منتهی الارب ).اقامت کردن . || شک کردن در مسئله . (از اقرب الموارد). || منع کردن و جلوگیری نمودن . || وقف حکم بر حضور فلان ؛ معلق کردن آن حکم را به حضور او. (از اقرب
متوقفلغتنامه دهخدامتوقف . [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- متوقف در امری ؛ مردد در آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- متوقف شدن ؛ درنگ کردن . در جائی ایستادن .
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤلف ). محل . جای . جایگاه . محل توقف : موقف بزم تو شکارگهی است که در آن شکرها شکار شود. <p class="
موقفلغتنامه دهخداموقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).