خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
وقوع
/voqu'/
معنی
۱. افتادن.
۲. فرود آمدن.
۳. قرار گرفتن.
۴. واقع شدن.
۵. (ادبی) مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراقهای شاعرانه بود؛ واسوخت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اتفاق، حدوث، رخداد، رویداد
۲. بروز، پیدایش، ظهور
فعل
بن گذشته: وقوع پیدا کرد
بن حال: وقوع پیدا کن
دیکشنری
occurrence, supervention
-
جستوجوی دقیق
-
وقوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] voqu' ۱. افتادن.۲. فرود آمدن.۳. قرار گرفتن.۴. واقع شدن.۵. (ادبی) مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراقهای شاعرانه بود؛ واسوخت.
-
وقوع
واژگان مترادف و متضاد
۱. اتفاق، حدوث، رخداد، رویداد ۲. بروز، پیدایش، ظهور
-
وقوع
لغتنامه دهخدا
وقوع . [ وُ ] (ع مص ) افتادن . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || واجب گردیدن قول بر کسی :وقع علیهم القول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || تیز کردن به فسان : وقعته بال...
-
وقوع
فرهنگ فارسی معین
(وُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) فرود آمدن ، قرار گرفتن . 2 - (اِمص .) بروز، ظهور.
-
وقوع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
occurrence, supervention
-
وقوع
دیکشنری فارسی به عربی
تفشي , حادثة
-
واژههای مشابه
-
incident matrix
ماتریس وقوع
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای یک گراف، ماتریسی که سطرها و ستونهای آن بهترتیب متناظر با رأسها و یالهای گرافاند و درایۀ (i, j) اُم آن برابر 1 است هرگاه رأس i اُم بر یال j اُم واقع باشد و در غیر این صورت برابر صفر است
-
وقوع داشتن
لغتنامه دهخدا
وقوع داشتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) اتفاق افتاده بودن : حاشا که این صورت وقوع داشته باشد. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین ).
-
وقوع یافتن
لغتنامه دهخدا
وقوع یافتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : ذکر اموری که در اثنای حالات گذشته وقوع یافت . (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 3 ص 368).
-
زمان وقوع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
date
-
ندرت وقوع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
infrequency, nfrequence
-
وقوع ناگهانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
outbreak
-
وقوع نیافته
دیکشنری فارسی به انگلیسی
uncommitted
-
محل وقوع
دیکشنری فارسی به انگلیسی
locale