وقوعلغتنامه دهخداوقوع . [ وُ ] (ع مص ) افتادن . (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || واجب گردیدن قول بر کسی :وقع علیهم القول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || تیز کردن به فسان : وقعته بالمیقعة. (منتهی الارب ) (آنن
وقوعفرهنگ فارسی عمید۱. افتادن.۲. فرود آمدن.۳. قرار گرفتن.۴. واقع شدن.۵. (ادبی) مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراقهای شاعرانه بود؛ واسوخت.
گوکوهلغتنامه دهخداگوکوه . (اِخ ) یا گاوکوه . یکی از دیه های شاه کوه و ساور (مازندران ) است . رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 169 شود.
وکوعلغتنامه دهخداوکوع . [ وَ ] (ع ص ) لئیم : فلان وکوع لکوع ؛ او لئیم و ناکس است . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
وقوع داشتنلغتنامه دهخداوقوع داشتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) اتفاق افتاده بودن : حاشا که این صورت وقوع داشته باشد. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین ).
وقوع یافتنلغتنامه دهخداوقوع یافتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : ذکر اموری که در اثنای حالات گذشته وقوع یافت . (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 3 ص 368).
وقوع داشتنلغتنامه دهخداوقوع داشتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) اتفاق افتاده بودن : حاشا که این صورت وقوع داشته باشد. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین ).
وقوع یافتنلغتنامه دهخداوقوع یافتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : ذکر اموری که در اثنای حالات گذشته وقوع یافت . (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 3 ص 368).
وقوعی سمنانیلغتنامه دهخداوقوعی سمنانی . [ وُ ی ِ س ِ ] (اِخ ) ازشاعران است . ریاض العارفین درباره ٔ وی گوید: از ارباب حال و اصحاب کمال معاصر و هم صحبت اکبرشاه هندی بودو شکسته را درست قلمی مینمود. این رباعی از اوست :معشوقه وصال جاودانت ندهدره جانب خویش رایگانت ندهدبگذر ز حدیث وصل کاین پرده
امکان وقوعیلغتنامه دهخداامکان وقوعی . [ اِ ن ِ وُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امکان استعدادی را امکان وقوعی نیز گویند. رجوع به امکان استعدادی شود.
ناهمفرودیanticoincidenceواژههای مصوب فرهنگستانوقوع یک رویداد در یک مکان بدون وقوع رویدادی همزمان در مکانی دیگر
احتمال شرطیconditional probabilityواژههای مصوب فرهنگستانخارج قسمت احتمال وقوع توأم A و B بر احتمال وقوع B
وقوع داشتنلغتنامه دهخداوقوع داشتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) اتفاق افتاده بودن : حاشا که این صورت وقوع داشته باشد. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین ).
وقوع یافتنلغتنامه دهخداوقوع یافتن . [ وُ ت َ ] (مص مرکب ) حادث شدن . اتفاق افتادن : ذکر اموری که در اثنای حالات گذشته وقوع یافت . (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ج 3 ص 368).
وقوعی سمنانیلغتنامه دهخداوقوعی سمنانی . [ وُ ی ِ س ِ ] (اِخ ) ازشاعران است . ریاض العارفین درباره ٔ وی گوید: از ارباب حال و اصحاب کمال معاصر و هم صحبت اکبرشاه هندی بودو شکسته را درست قلمی مینمود. این رباعی از اوست :معشوقه وصال جاودانت ندهدره جانب خویش رایگانت ندهدبگذر ز حدیث وصل کاین پرده
نادرالوقوعلغتنامه دهخدانادرالوقوع . [ دِ رُل ْ وُ ] (ع ص مرکب ) هر چیزی که کمتر اتفاق می افتد. (ناظم الاطباء).
موقوعلغتنامه دهخداموقوع . [ م َ ] (ع ص ) سم تنک و تیز شده از سنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شمشیر یا کارد تیزکرده به فسان . (آنندراج ).