وقیفیلغتنامه دهخداوقیفی . [ وِق ْ قی فا ] (ع مص ) خدمت کردن نصرانی کلیسای را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
وقفیلغتنامه دهخداوقفی . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد اصفهان . سکنه 254 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
وقفةلغتنامه دهخداوقفة. [ وَ ف َ ] (ع اِ) پی که بر کمان پیچند. || پی بالای گرده ٔ علیا. هما وقفتان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || ایست . درنگ . مکث . توقف : چه یوسف شربتی در دلو خورده چه یونس وقفه ای در حوت کرده . نظامی .</p