حیوانکلغتنامه دهخداحیوانک . [ ح َ ن َ ] (اِ مصغر) حیوان کوچک : این بار که نمیزند! حیوانک شی شی بکسی کاری ندارد. (سایه روشن صادق هدایت ص 16).
وانکلغتنامه دهخداوانک . [ ن ِ ] (ع ص ) مرغ بر خایه نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). واکن . (اقرب الموارد). مرغ تخم در زیر گرفته . مقلوب واکن است . (ناظم الاطباء).
واگُنَکwagonnet, small wagon, spoil car, hand carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کوچکی ویژۀ حمل و جابهجایی ابزار و مصالح برای تعمیر و نگهداری خطوط
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
سوهانکلغتنامه دهخداسوهانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران . دارای 600 تن سکنه که در تابستان به 1000 تن میرسد. آب آن از 4 رشته قنات . محصول آنجا غلات ، بنشن ، میوه جات ، آل
کوهانکلغتنامه دهخداکوهانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی که در بخش مرکزی شهرستان دزفول واقع است . 300 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).