گوانگللغتنامه دهخداگوانگل . [ اَ گ ُ /گ َ ] (اِ) گوانگله . گوی انگل . گوی انگله : هر آن گوانگل زرین که چرخ از اختران سازدلباس عمر او را چون طرازی جاودان زیبد. اثیرالدین اخسیکتی (از انجمن آرا) (آنندراج ).
وانیلفرهنگ فارسی عمید۱. گیاهی خودرو، خزنده، و بالارونده با برگهای بیضیشکل که از میوۀ آن گردی سفید به دست میآید.۲. گرد سفیدرنگ و خوشبویی که از این گیاه به دست میآید و در تهیۀ شیرینی، بستنی و مانند آن کاربرد دارد.
وانیلفرهنگ فارسی معین[ فر. ] (اِ.) گیاهی است بالا رونده از تیرة ثعلب دارای میوه ای با جدار ضخیم و گوشت دار با بویی بسیار قوی و مطبوع و معطر با طعمی کمی شیرین که در شیرینی - پزی استفاده می شود.