وَرْخاْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی برخورد ، تصادف کرد ، برداشت اشتباه کرد و منظور را بد برداشت کرد
ورخچلغتنامه دهخداورخچ . [ وَ رَ ] (ص ) زشت و زبون و پلید و کریه المنظر. (آنندراج ) : نامم همای دولت شهباز نصرت است نی کرکس ورخچ و نه زاج تخجّم است . خاقانی (ازآنندراج ).پیش دلشان سپهر و انجم این بود ورخچ و آن تخجّم .<p clas
ورخچیلغتنامه دهخداورخچی . [ وَ رَ ] (حامص ) زشتی . (برهان ) (آنندراج ). کراهت منظر. (فرهنگ فارسی معین ) : اگر نظرت بر ورخچی بیفتد دلت برنشورد. (فرهنگ فارسی معین از معارف بهاء ولد چ 1338 ص 14). || زبونی