وردارفرهنگ فارسی معینو ورمال (وَ رُ وَ) (ص فا.) (عا.) = وردارنده و ورمالنده : کسی که پول یا مال اشخاص را بالا می کشد، مال مردم خور.
ورگذار شدنلغتنامه دهخداورگذار شدن . [ وَ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برگذار شدن . انجام یافتن . به پایان رسیدن .
وردار و ورماللغتنامه دهخداوردار و ورمال . [ وَ دا رُ وَرْ ] (نف مرکب ) در تداول ، کسی که پول یا مال اشخاص را بالا میکشد. مال مردم خور. (فرهنگ فارسی معین ) : دلم بربود و زد بر چاک دردم ، بچه حمالی به عمر خود ندیدم من چنین وردار و ورمالی .(از یادداشت
ورمالفرهنگ فارسی معین(وَ) نک وردار و ورمال . ؛ ~ آقا را دمش دادن چیزی را برداشتن و بردن و خوردن ، چپو کردن ، سر خوراکی ریختن و یکباره آن را تمام کردن .
پسه وردارلغتنامه دهخداپسه وردار. [پ َ س َ / س ِ وَ ] (نف مرکب ) خادمه که دامان بلند خاتون را گاه ِ حرکت بردارد تا بزمین نساید : آن کسان را که تو بینی پسه وردار لباس جامه شان بنده و خود خواجه ٔ خدمتکارند.نظام قا