خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وِیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ویس کنسول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vice-Consule] (سیاسی) [منسوخ] viskonsul نایب کنسول؛ کاردار.
-
جستوجو در متن
-
کنسول یار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. فارسی] (سیاسی) [منسوخ] konsulyār نایب کنسول؛ ویسکنسول.
-
یالمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: عیال. فارسی، مخففِ عیالمند] [قدیمی] yālmand ویژگی مردی که زن و فرزند دارد: ◻︎ ضعیفم یالمندم تنگدستم / چه خوانم داستان رامی و ویس (سوزنی: لغتنامه: یالمند).
-
دژکام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: duškām] ‹دژکامه، دژاکام، دژاکامه› [قدیمی] dožkām ۱. ویژگی کسی که به کام و آرزوی خود نرسیده؛ اندوهگین: ◻︎ یکی نامه نوشت از ویس دژکام / به رامین نکوبخت و نکونام (فخرالدیناسعد: ۲۵۷).۲. خشمناک.۳. زاهد و پرهیزکار.۴. خواجۀ سرا.
-
بلایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بلاده، بلابه› [قدیمی] balāye ۱. نابکار؛ تباهکار.۲. زن بدکار: ◻︎ هزاران جفت همچون ویس یابی / چرا دل زآن بلایه برنتابی (فخرالدیناسعد: ۱۴۶).۳. زشت و ناشایست.
-
آذرگون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzargun ۱. (زیستشناسی) = شقایق: ◻︎ تا همی سرخ بُوَد آذرگون / تا همی سبز بُوَد سیسنبر (فرخی: ۱۳۹)، ◻︎ به هم بودند آنجا ویس و رامین / چو در یک باغ آذرگون و نسرین (فخرالدیناسعد: ۴۹).۲. (زیستشناسی) = همیشهبهار۳. (صفت) [قدیمی] به رنگ آتش؛ آ...
-
خسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xaste ۱. ویژگی کسی یا چیزی که از کار و فعالیت زیاد کمتوان شده است.۲. [قدیمی، مجاز] آزرده.۳. [قدیمی] مجروح؛ دردمند: ◻︎ به تیرش خسته شد ویس دلارام / برآمد دِلْش را زآن خستگی کام (فخرالدیناسعد: ۱۳۰).۴. [قدیمی، مجاز] عاشق.