ویدیدنلغتنامه دهخداویدیدن . [ دی دَ ] (مص ) چاره جستن . علاج کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مدخل قبل شود.
ویدیدنلغتنامه دهخداویدیدن . [ وَ دی دَ / وِ دی دَ ] (مص ) گم شدن و ناپدید گشتن . || نقصان کردن . || چاره و علاج جستن . (برهان ). چاره جستن . (آنندراج ) (انجمن آرا). اصل آن وادیدن به معنی تحقیق کردن بوده است . (انجمن آرا). رجوع به وید و ویدا و ویدن شود.
وادادنلغتنامه دهخداوادادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بازدادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پس دادن . دوباره دادن . (ناظم الاطباء). رد کردن : آنچه خوردی واده ای مرگ سیاه از نبات و ورد و از برگ و گیاه . مولوی .خار در پا شد چنین دشوار یاب خ
وادادنفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه، مجاز] تسلیم شدن.۲. [عامیانه، مجاز] ول شدن؛ شل شدن: وادادن گچ.۳. (مصدر متعدی) [قدیمی] دادن.۴. (مصدر متعدی) [قدیمی] پس دادن.۵. (مصدر متعدی) [قدیمی] بازدادن.
ویدنلغتنامه دهخداویدن . [ دَ / وَ دَ / وِ دَ ] (مص ) چاره جستن و علاج کردن . (برهان ) (آنندراج ). ویدیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ویدیدن شود.
ویدهلغتنامه دهخداویده . [ دَ / دِ / وَ دَ / دِ / وِ دَ / دِ ] (ن مف ) چاره جسته و چاره جوینده . (آنندراج ) (برهان ). رجوع ب