روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
پول پولیلغتنامه دهخداپول پولی . (اِ مرکب ) نام قسمی مالیات اصناف . پولی پولی . رجوع به پولی پولی شود.
توفندhurricaneواژههای مصوب فرهنگستانچرخند حارّهای با میانگین یکدقیقهای بادهای سطحی بیش از 32 متر بر ثانیه متـ . هاریکن باگیو baguio تیفون typhoon چرخند حارّهای شدید severe tropical cyclone عدد بوفورت 12 Beaufort number 12 ویلی ویلی willy-willy
ویلیلغتنامه دهخداویلی . (اِ، از اتباع ) تابع قیلی می آید: قیلی ویلی .- قیلی ویلی رفتن ؛ در تداول ، غنج زدن . هوس بسیار داشتن . مشتاق و آرزومندچیزی یا کسی بودن : فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ویلیفرهنگ فارسی معینقیلی ویلی رفتن : (عا.) غنج زدن ، هوس بسیار داشتن ، مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن .
حویلیلغتنامه دهخداحویلی . [ ح َ ](ع اِ) اماله ٔ حوالی است که بتصرف فارسیان بکسر لام و یای معروف باشد و الاّ حوالی در حقیقت بفتح لام است .(غیاث ) (آنندراج ) (بهار عجم ). رجوع به حوالی شود.
شویلیلغتنامه دهخداشویلی . [ ش ُ وَ ] (ع اِ) شویل . شویلا. شویلة. برنجاسف . (از فهرست مخزن الادویه ).
دیویلیلغتنامه دهخدادیویلی . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ موگویی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
قویلیلغتنامه دهخداقویلی . [ ] (معرب ، اِ) نوعی از صعتر است که ورق آن مشابه ورق زوفا است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به صعتر شود.
ویلیلغتنامه دهخداویلی . (اِ، از اتباع ) تابع قیلی می آید: قیلی ویلی .- قیلی ویلی رفتن ؛ در تداول ، غنج زدن . هوس بسیار داشتن . مشتاق و آرزومندچیزی یا کسی بودن : فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).