ویژگانلغتنامه دهخداویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ ویژه . خاصان و خاصگان . (برهان ). خواص . خاصگان : دگر هفته آمد به نخجیرگاه خود و موبد و ویژگان سپاه . فردوسی .بفرمود تا نوذر آمد به پیش ابا ویژگان
کمربندهای وان آلنVan Allen beltsواژههای مصوب فرهنگستاندو کمربند تابشی، دورتادور زمین، حاوی ذرات باردار به دامافتاده
نیروی واندِروالسvan der Waals forceواژههای مصوب فرهنگستاننیروی ربایشی بین دو اتم یا دو مولکول که در نتیجۀ برهمکنش دوقطبی ـ دوقطبی به وجود میآید
کمربند تابش وانآلِنVan Allen radiation beltواژههای مصوب فرهنگستانیکی از کمربندهای تابشی یونی قوی در فضای پیرامون زمین که از ذرات باردار انرژی بهدامافتاده در میدان زمینمغناطیسی تشکیل شده است
ژوآن ژوآنلغتنامه دهخداژوآن ژوآن . (اِخ ) نام طایفه ای از ترکان آسیای مرکزی در قرن ششم هجری . (دیوان رودکی ج 1 ص 179).
آویژگانلغتنامه دهخداآویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ آویژه . ویژگان . خواص . || مجازاً، دلبران . معشوقان .
ویژهفرهنگ فارسی عمید۱. خاص؛ خاصه؛ برگزیده: ◻︎ بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی: ۱/۲۲۲).۲. [قدیمی] خالص.⟨ بهویژه: (قید) بهخصوص؛ خصوصاً؛ مخصوصاً.
گیوگانلغتنامه دهخداگیوگان . [ وْ ] (ص نسبی ) مرکب از: گیو + گان پسوند نسبت و اتصاف . منسوب به گیو. خاندان گیو. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : گرازه سر تخمه ٔ گیوگان بیامد بدان کار بسته میان . فردوسی .هشیوار و از تخمه ٔ گیوگان که
آویژگانلغتنامه دهخداآویژگان . [ ژَ / ژِ ] (اِ) ج ِ آویژه . ویژگان . خواص . || مجازاً، دلبران . معشوقان .