اتهمدیکشنری عربی به فارسیمتهم کردن , تهمت زدن , بدادگاه جلب کردن , احضار نمودن , عيب گرفتن از , عيب جويي کردن , ترديد کردن در , باز داشتن , مانع شدن , اعلا م جرم کردن , عليه کسي ادعا نامه تنظيم کردن , تعقيب قانوني کردن
غطاطلغتنامه دهخداغطاط. [ غ ُ ] (اِخ ) جایی است . کمیت بن ثعلبة جد کمیت بن معروف گوید : فمن مبلغ علیا معد وطیئاًو کندة من اصغی لها و تسمعایمانیهم من حل بحران منهم و من حل اکناف الغطاط فلعلعاالم یأتهم ان الفزاری قد ابی وان ظلموه أن یذل و یضرعا.<
عرضلغتنامه دهخداعرض . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آنچه لاحق گردد مردم را از بیماری و جز آن . و گزند. (منتهی الارب ). آنچه از مرض و غیره بر انسان عارض شود. (از اقرب الموارد). بیماری و رنجی که بسبب رنجی حادث شود چنانکه صداع که بسبب تب حادث شود و تب که بسبب وجعی پیدا گردد. (غیاث اللغات ). || مال دنیا. (م
تاریخلغتنامه دهخداتاریخ . (ع مص ، اِ) تأریخ . توریخ . نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ). وقت چیزی پدید کردن . و در اصطلاح ، تعیین کردن ْ مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب او است تا که دریافته شود بزمانه ٔ آینده و دیگر مدت ظهور این امر ثانی بلحاظ نسبت بعد مدت امر قدیم