لغتنامه دهخدا
داج . [ داج ج ] (ع ص ، اِ) صاحب اقرب الموارد گوید: الداج فی الاصل اسم فاعل ثم استعمله العرب للجمع کما استعملو الحاج . خر و اشتر بکرایه دهنده . (منتهی الارب ).مکاریان . مکاری . (برهان ). || خربندگان و پیادگان شحنه و بازرگانان . (از شرح قاموس ). سوداگران . تاجران . || اعوان . (