سفونلغتنامه دهخداسفون . [ س َ ] (ع ص ) باد خاک روب . ج ، سوافین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش َ ] (ع ص ) رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه ٔ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد). || کسی که با گوشه ٔ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَفَن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به دنبال چشم نگریستن ، و یعدی بنفسه و بالی . (از المصادر زوزنی چ بینش ص <span clas
لافتلغتنامه دهخدالافت . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لفت به معنی روی گردانیدن از کسی و او را از رأی و اراده ٔ وی برگردانیدن . (از منتهی الارب ) : ثقاة من الاخوان یصفون ودّه و لیس لما یقضی به اﷲ لافت .ابواحمد یحیی بن علی منجم .
خرقلغتنامه دهخداخرق . [ خ َ ] (ع مص ) آوردن چیزی را. پاره کردن . دریدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) : فانطلقا حتی اذا رکبا فی السفینة خرقها قال اخرقتها لتغرق اهلها لقد جئت شیئاً امراً. (قرآن 71/18</
عزةلغتنامه دهخداعزة. [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) ارجمندی و عزیزی ، خلاف ذل . (منتهی الارب ). و رجوع به عزت شود. || چیرگی و قوت و شدت . (منتهی الارب ). اسم است بمعنی غلبه کردن در معازّة. و گویند عزة غیر از کبر است ، چه عزة شناختن انسان است حقیقت نفس خود را و قرار دادن آن است در مقام و منزلت خود، ا
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال <span class="hl