حفولغتنامه دهخداحفو. [ ح َف ْوْ ] (ع مص ) نواختن کسی را. اکرام کردن . || عطا کردن کسی را. (اقرب الموارد). || بازداشتن کسی را از خیر و عطیة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بازداشتن از نیکی . (تاج المصادر بیهقی ). این لغت از اضداد است . || حفو شارب ؛ بریدن بروت را بمبالغه . (اقرب الموارد). ||
هفولغتنامه دهخداهفو. [ هََ ف ْوْ] (ع مص ) شتافتن . || بر باد پریدن پشم و مانند آن . (منتهی الارب ). صوف و جز آن به هوا درشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || رفتن دل در پی چیزی و خشنود شدن از آن . (منتهی الارب ). || گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) مرد سبک . || (اِمص ) گرسنگی . (منتهی الا
هفولغتنامه دهخداهفو. [ هَُ ف ُوو ] (ع مص ) بر باد پریدن پشم و مانند آن . (منتهی الارب ) (از تاج المصادر). || بردن و جنبانیدن باد پشم و پنبه را. (منتهی الارب ).
عفودیکشنری عربی به فارسیعفو عمومي , گذشت , عفو عمومي کردن , پوزش , بخشش , امرزش , مغفرت , حکم , فرمان عفو , بخشيدن , معذرت خواستن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن صالح بن شیخ بن عمیرة، مکنی به ابوالحسن . یکی از اصحاب ابوالعباس ثعلب . مرزبانی در کتاب المقتبس ذکر او آورده است . و ابن بشران در تاریخ خود گوید که در سال 320 هَ .ق . ابوبکر بن ابی شیخ به بغداد درگذشت
عقدةلغتنامه دهخداعقدة. [ ع ُ دَ ] (ع اِ) گره . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). گره و بستگی . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). گره ، و «آسان گشا» از صفات اوست . (آنندراج ). دژک . عقده و رجوع به عقده شود : و احلل عقدةً من لسانی . (قرآن 28/20</spa
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوید: حمیدی ذکر او آورده و گوید او در جمادی الاولی بسال 348 هَ
ذنبلغتنامه دهخداذنب . [ ذَمْب ْ ] (ع اِ) اثم . جُرم . عصیان . خطا. معصیت . گناه . جناح . وزر. مأثم . بزه . ناشایست . هر کار که کردن آن روا نباشد. کار که کردن آن ناروا باشد. و جرجانی در تعریفات گوید: الذنب ، ما یحجبک عن اﷲتعالی . و فی الحدیث : التائب من الذنب کما لا ذنب له . ج ، ذنوب . جج ،