رزقانلغتنامه دهخدارزقان . [ ] (اِخ ) منزلگاهی بوده در ناحیت اران آذربایجان . رجوع به تاریخ گزیده چ لیدن ص 604 شود.
رزکانلغتنامه دهخدارزکان . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارنگه ٔ کرج . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آنجا از رود کرج و چشمه . محصولات عمده ٔ آن غلات و انواع میوه و لبنیات . صنایع دستی آنجا کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
رزکانواژهنامه آزاد1.يكي از شهرك هاي شهرستان شهريار در استان تهران 2. احتمالا تشكيل شده از دو واژه رز و كان به معناي معدن انگور
ریزکنgrinderواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که برای کاهش اندازة جامدات در مجرای فاضلاب کار گذاشته میشود
احیاءلغتنامه دهخدااحیاء. [ اَح ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَی ّ. زنده ها. زندگان : و لا تحسبن َّ الذین قُتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً بل اَحیاءٌ عند ربهم یُرزقون . (قرآن 169/3).به قسطنطین برند از نوک کلکم حنوط و غالیه ، موتی و احیا. <p c