پابرجاییanchorage 1واژههای مصوب فرهنگستانقرار گرفتن گیاه در خاک بهگونهایکه بتواند در برابر عواملی مانند باد مقاومت کند
پابرجالغتنامه دهخداپابرجا. [ ب َ ] (ص مرکب ) ثابت . ثابت قدم . راسخ . پایدار. استوار : چرا چو لاله ٔ نشکفته سرفکنده نه ای که آسمان ز سرافکندگیست پابرجا. خاقانی .دل چو پرگار به هر سو دورانی میکردوندر آن دایره سرگشته ٔ پابرجا بود.<
پابرجایلغتنامه دهخداپابرجای . [ ب َ ] (ص مرکب ) ثابت . ثابت قدم . راسخ . پایدار. پادار. استوار. ثبت : ظلم ازو لرزان چو رایت روز بادرایتش چون کوه پابرجای باد. خاقانی .و رجوع به پابرجا شود.- پابرجای کردن ؛ ث
پابرجافرهنگ فارسی عمیداستوار؛ پایدار؛ ثابت: ◻︎ دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی میکرد / واندر آن دایره سرگشتهٴ پابرجا بود (حافظ: ۴۱۴).⟨ پابرجا بودن: (مصدر لازم) پایدار و استوار بودن.⟨ پابرجا کردن: (مصدر متعدی) استوار ساختن؛ پایدار کردن.
ثباتفرهنگ مترادف و متضادآرام، استحکام، استقامت، استقرار، استواری، پابرجایی، پایداری، دوام، سکون، وقار ≠ ناپایداری
مَقَامٍفرهنگ واژگان قرآنمحل قيام - محل ایستادن - محل ثبوت و پابرجايي هر چيز( به همين جهت محل اقامت را نيز مقام گفتهاند . )
عدم توقففرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر عدم توقف، تداوم، تداوم در حرکت یا عمل، پابرجایی، ماندگاری ادامه، تعقیب، پیگیری، پافشاری استمرار، تداوم امتداد تثبیت