عبوسی کردنلغتنامه دهخداعبوسی کردن . [ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اخم کردن . ترش روئی کردن . ابرو درهم کشیدن .
عَبُوساًفرهنگ واژگان قرآنچهره در هم رفته - اخمو(استفاده از آن به عنوان صفت يک روز در عبارت "يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً "استعاره است از اينکه آن روز براي مجرمان در نهايت سختي است)
شکرپالغتنامه دهخداشکرپا. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ص مرکب ) به معنی لنگ و آنکه لنگی داشته باشد. (غیاث ). به معنی لنگ است . (آنندراج ) : دویدن خواست پیش از حور رضوان بهر نظاره دل حوران به پابوسی شکرپا کرده رضوان را. <p class=