یازیدنلغتنامه دهخدایازیدن . [ دَ ] (مص ) اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . میل کردن . قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی : بار ولایت بنه از دوش خ
آجیدنلغتنامه دهخداآجیدن . [ دَ ] (مص ) آجدن . آزدن . آژدن . نگندن . || منقور و مضرس کردن سطح سنگ آسیا با آسیازنه بهتر خرد کردن دانه را. رجوع به آژدن شود.
آزدنلغتنامه دهخداآزدن . [ زْ /زَ / زِ دَ ] (مص ) آژدن . رجوع به آژدن شود. || بی قرار[ ی کردن ]. (مؤیدالفضلاء) : تا هزارآوا از سرو برآورد آوازگوید او را مزن ای باربد رودنوازکه بزاری ّ وی و
آزیدنلغتنامه دهخداآزیدن . [ دَ ] (مص ) آژدن . آژیدن . آجدن . آجیدن . || رنگ کردن . و بدین معنی شاید مصحف رزیدن باشد. || آزار دادن . آزردن . (برهان ).
قدمدیکشنری عربی به فارسیپا , قدم , پاچه , دامنه , فوت (مقياس طول انگليسي معادل 21 اينچ) , هجاي شعري , پايکوبي کردن , پازدن , پرداختن مخارج
دامن افشاندنلغتنامه دهخدادامن افشاندن . [ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) تکان دادن دامن . جنبان ساختن دامن ازجوانب . بحرکت درآوردن دامن در سویهای مختلف . دامن فشاندن . رجوع به دامن فشاندن شود. || دست کشیدن . از دست نهادن . دامان فشاندن . رها کردن . پشت پازدن . ترک گفتن . ول کردن . سر دادن . اعراض کردن . خویش