پاستلغتنامه دهخداپاست . [ ت ُ ] (اِخ ) شهری به کلمبیا در ایالت کوکا، مرکز ناحیه ای به همین نام بر دامنه ٔ کوه آتش فشان گالرا. دارای 11000 تن سکنه و آن بسال 1539م .945/ هَ . ق . بنا شده است .<
اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
پاستورولغتنامه دهخداپاستورو. (اِخ ) عصبه هائی از کشاورزان که در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی برسنیورها (ارباب ) در بعض نواحی اروپا طغیان کردند.
پاستریزهلغتنامه دهخداپاستریزه . [ ت ُ زِ ] (فرانسوی ، مص ، اِ) گرم کردن آب جو و شراب و شیر و جزآن بنابر اصول علمی (پاستور) برای کشتن جراثیم تخمیری آن . || (ن مف ) مایعات که بر طبق اصول علمی میکربها و موجودات تخمیری آن از میان رفته باشد.
پاستناگلغتنامه دهخداپاستناگ . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) پاستیناگ . نوعی ماهی در دریاها و رودهای آمریکای جنوبی .
پاسترهلغتنامه دهخداپاستره . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) (کلود - امانوئل ...) سائس و محقق فرانسوی . عضو شورای عالی و وزیر دادگستری فرانسه . مولد بسال 1756م .1169/ هَ . ق . در مارسی و وفات در سنه ٔ 1840م .
پاستالغتنامه دهخداپاستا. (اِخ ) ژیودیتا. مغنیه ٔ ایتالیائی . مولد بسال 1798م .1212/ هَ . ق . در شهر کُم و وفات در سنه ٔ 1865م .1281/ هَ . ق .
پیش پائیلغتنامه دهخداپیش پائی . [ش ِ ] (حامص مرکب ) پیش افتادگی و تقدم . || (ص نسبی ) آنچه منسوب به پیش پاست و کنایه از حقیر.
نَقُصُّهُفرهنگ واژگان قرآنآن را حکايت مي کنيم (کلمه قص به معناي دنباله جاي پا را گرفتن و رفتن ويا خود رد پاست و چون در قصه گفتن نيز خبر و واقعه اي را پي گيري مي کنند ، استفاده شده است )
نَقُصَّنَّفرهنگ واژگان قرآنحتماً حکايت مي کنيم (کلمه قص به معناي دنباله جاي پا را گرفتن و رفتن ويا خود رد پاست و چون در قصه گفتن نيز خبر و واقعه اي را پي گيري مي کنند ، استفاده شده است )
نَقُصُّفرهنگ واژگان قرآنازداستان سرایِِي می کنیم-حکايت می کنیم - داستان نقل می کنیم- قصّه می گوییم(کلمه قص به معناي دنباله جاي پا را گرفتن و رفتن ويا خود رد پاست و چون در قصه گفتن نيز خبر و واقعه اي را پي گيري مي کنند ، استفاده شده است )
تعصلغتنامه دهخداتعص . [ ت َ ع َ ] (ع مص ) دردگین شدن اعصاب کسی از بسیاری رفتن : تَعِص َ تَعَصاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نزد بعضی بمعنی برگشتن پی پاست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
پاستورولغتنامه دهخداپاستورو. (اِخ ) عصبه هائی از کشاورزان که در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی برسنیورها (ارباب ) در بعض نواحی اروپا طغیان کردند.
پاستریزهلغتنامه دهخداپاستریزه . [ ت ُ زِ ] (فرانسوی ، مص ، اِ) گرم کردن آب جو و شراب و شیر و جزآن بنابر اصول علمی (پاستور) برای کشتن جراثیم تخمیری آن . || (ن مف ) مایعات که بر طبق اصول علمی میکربها و موجودات تخمیری آن از میان رفته باشد.
پاستناگلغتنامه دهخداپاستناگ . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) پاستیناگ . نوعی ماهی در دریاها و رودهای آمریکای جنوبی .
پاسترهلغتنامه دهخداپاستره . [ ت ُ رِ ] (اِخ ) (کلود - امانوئل ...) سائس و محقق فرانسوی . عضو شورای عالی و وزیر دادگستری فرانسه . مولد بسال 1756م .1169/ هَ . ق . در مارسی و وفات در سنه ٔ 1840م .
پاستالغتنامه دهخداپاستا. (اِخ ) ژیودیتا. مغنیه ٔ ایتالیائی . مولد بسال 1798م .1212/ هَ . ق . در شهر کُم و وفات در سنه ٔ 1865م .1281/ هَ . ق .
ارپاستلغتنامه دهخداارپاست . [ اُ رُ ] (اِخ ) طبق نوشته ٔ ژوستن مورخ (کتاب 1، بند 10) چون کبوجیه خواست بمصر رود، مغی را پرک ساس پس نام نگهبان قصر خود کرد. این مُغ، وقتی که شنید کبوجیه درگذشته سمردیس پسر کوروش را کشت و برادرش را