پاسخدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود اسخدهنده، پاسخگو، جوابگو، متقابل، دادهشده، موظف مرتبط، مربوط، مساوی، برابر، همطراز مکرر حساس خوانده، مدافع اجابتکننده، مستجاب
پاسخلغتنامه دهخداپاسخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) (از: پات ، ضد. مقابل . و سخون ، گفتار.) جواب . مقابل پرسش . مقابل سؤال : زش از او پاسخ دهم اندر نهان زش به بیداری [ ظ: پیدائی ] میان مردمان . رودکی (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ).آهواز دام