پالیدهخواریfilter feedingواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای تغذیه که در آن اندامگانها غذای خود را ازطریق پالایش آب دریا تأمین میکنند
پالیدهخوارfilter feederواژههای مصوب فرهنگستاناندامگانی که غذای خود را ازطریق پالایش آب دریا تأمین میکند
پالیدهلغتنامه دهخداپالیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) صاف شده و صاف کرده و خلاصه . زر پالیده ؛ زر خلاص . || افزوده . (برهان ). شاید صورتی یا تصحیفی از بالیده . || جستجو کرده . تفحص کرده . (برهان ).
الدةلغتنامه دهخداالدة. [ اَ ل ِدْ دَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لَدود و لَدید. (منتهی الارب ). ج ِ لَدود. (از اقرب الموارد). و ج ِ لدید. (ذیل اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به لدود و لدید شود.
الدةلغتنامه دهخداالدة. [ اِ دَ ] (ع اِ) ج ِ وَلَد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ولد شود.
الذةلغتنامه دهخداالذة. [ اَ ل ِذْ ذَ ] (ع ص ، اِ) آنان که لذتهای خود را گیرند. (منتهی الارب ). مردمی که لذت خویش را گیرند. (از اقرب الموارد).