پانصدلغتنامه دهخداپانصد. [ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ) خمسمائه . پنج بار صد. نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «500» و در حساب جمل «ث » باشد. پنجصد.
پانصدگویش اصفهانی تکیه ای: punsad طاری: bunsây طامه ای: punsad طرقی: bunsây کشه ای: bunsây نطنزی: punsad
پانصدگویش خلخالاَسکِستانی: pânsad دِروی: pânsad شالی: pansad کَجَلی: pan sad کَرنَقی: pân sad کَرینی: ponsad کُلوری: pânsad گیلَوانی: pânsad لِردی: pânsad
انگشتلغتنامه دهخداانگشت . [اَ گ ُ ] (اِ) هریک از اجزای متحرک پنجگانه ٔ دست و پای انسان . (از فرهنگ فارسی معین ). اصبع. شنترة. (از منتهی الارب ). اصبوع . کلک .بنان . (یادداشت مؤلف ). بنانة. اَنگُل : که کس در جهان مشت ایشان ندیدبرهنه یک انگشت ایشان ندید. <p c
انسیتلغتنامه دهخداانسیت . [ اُ سی ی َ ] (از ع ، اِ) الفت و مؤانست . (ناظم الاطباء). و رجوع به انسیه شود.
پانصدی ذاتلغتنامه دهخداپانصدی ذات . (اِ مرکب ) یکی از مناصب و مقامات متداول در هند قدیم می باشد و به گفته صاحب غیاث اللغات صاحب منصب پانصدی ذات را هشت لکه دام مقررباشد چون چهل دام یک روپیه میشود بدین حساب هشت لک دام را بست (بیست ) هزار روپیه مقرر باشد. [ کذا ].
نفرزمانی پانصدمتر500m time trialواژههای مصوب فرهنگستانیکی از مواد راهه، ویژۀ زنان، که در آن دوچرخهسواران تلاش میکنند مسافت پانصدمتر را جداگانه در کمترین زمان طی کنند متـ . پانصدمتر
پانصدی ذاتلغتنامه دهخداپانصدی ذات . (اِ مرکب ) یکی از مناصب و مقامات متداول در هند قدیم می باشد و به گفته صاحب غیاث اللغات صاحب منصب پانصدی ذات را هشت لکه دام مقررباشد چون چهل دام یک روپیه میشود بدین حساب هشت لک دام را بست (بیست ) هزار روپیه مقرر باشد. [ کذا ].