پرندگانAvesواژههای مصوب فرهنگستانجانوران مهرهداری که همگی ازطریق تخمگذاری زادآوری میکنند و بدنشان با پر پوشیده شده و اندامهای جلوی آنها تبدیل به بال شده است
اعلام ورودadvice of arrival, avis d'arrivée (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانبرگهای که در آن به گیرنده اطلاع داده میشود که مرسولۀ پُستی به واحد پُستی رسیده است
اعلام وصول 1advice of receipt, avis de réception (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در آن فرستنده میتواند، با پرداخت هزینۀ اضافی، تأییدیۀ تحویل مرسوله به گیرنده را دریافت کند
سکة الحديددیکشنری عربی به فارسیراه اهن , با راه اهن فرستادن يا سفر کردن , سرهم بندي کردن , پاپوش درست کردن , خط اهن , وابسته به راه اهن
پاپوشلغتنامه دهخداپاپوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفش . پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل . حِذاء : به اقتضای زمان کار خویشتن بگذارکه سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است ». سلیم .- پاپوش برای شیطان دوختن ؛ سخ
پاپوشفرهنگ فارسی عمید۱. = پاافزار۲. آنچه پا را بپوشاند.⟨ پاپوش دوختن: [عامیانه، مجاز] توطئه و پروندهسازی کردن برای کسی.
پاپوشفرهنگ فارسی معین(اِمر.) 1 - کفش ، پای افزار. 2 - مجازاً گرفتاری ، دردِسر. ؛ ~ درست کردن برای کسی کنایه از: برای کسی ایجاد دردسر کردن . ؛ ~دوختن برای کسی کنایه از: توطئه کردن برای کسی .
پاپوشلغتنامه دهخداپاپوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفش . پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل . حِذاء : به اقتضای زمان کار خویشتن بگذارکه سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است ». سلیم .- پاپوش برای شیطان دوختن ؛ سخ
پاپوشفرهنگ فارسی عمید۱. = پاافزار۲. آنچه پا را بپوشاند.⟨ پاپوش دوختن: [عامیانه، مجاز] توطئه و پروندهسازی کردن برای کسی.
گل پاپوشلغتنامه دهخداگل پاپوش . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که از ابریشم و گلابتون و مانند آن بر تیماج و سقلات کفش دوزند و هم از چوب سازند و در پاشنه ٔ کفش تعبیه کنند و گلهای عاج در آن پرچین نمایند و آنرا کوکب کفش نیز گویند. (آنندراج ). رجوع به گل کفش شود.