پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
پاچیدگیلغتنامه دهخداپاچیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص )در تداول عامیانه ، پراکندگی . شمل . شتات . پاشیدگی .
پاچیدنلغتنامه دهخداپاچیدن . [ دَ ] (مص ) در تداول عوام ، پاشیدن ، چنانکه فلفل و نمک را بر طعامی . || ریختن . رش کردن ، چنانکه آب را بر چیزی و کسی . || نرم و آهسته براه رفتن . (برهان ).
پاچیدنیلغتنامه دهخداپاچیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) در تداول عوام ، آنچه پاچیدن را شاید. که درخور پاچیدن است .- داروی پاچیدنی ؛ داروی پراکندنی . ذرور. ذریرة.
پاچیلهلغتنامه دهخداپاچیله . [ ل َ /ل ِ ] (اِ مرکب ) پاچله . پاافزار. پوزار : برون کن پای از این پاچیله ٔ تنگ که کفش تنگ دارد پای را لنگ .نظامی .در درون کعبه رسم قبله نیست چه غم ار غواص را پاچیله
پاچیدگیلغتنامه دهخداپاچیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص )در تداول عامیانه ، پراکندگی . شمل . شتات . پاشیدگی .
پاچیدنلغتنامه دهخداپاچیدن . [ دَ ] (مص ) در تداول عوام ، پاشیدن ، چنانکه فلفل و نمک را بر طعامی . || ریختن . رش کردن ، چنانکه آب را بر چیزی و کسی . || نرم و آهسته براه رفتن . (برهان ).
پاچیدنیلغتنامه دهخداپاچیدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) در تداول عوام ، آنچه پاچیدن را شاید. که درخور پاچیدن است .- داروی پاچیدنی ؛ داروی پراکندنی . ذرور. ذریرة.
پاچیلهلغتنامه دهخداپاچیله . [ ل َ /ل ِ ] (اِ مرکب ) پاچله . پاافزار. پوزار : برون کن پای از این پاچیله ٔ تنگ که کفش تنگ دارد پای را لنگ .نظامی .در درون کعبه رسم قبله نیست چه غم ار غواص را پاچیله