پایین بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ایین بودن، زیر چیزی بودن، زیر بودن، خوابیدن، خزیدن، پایین آوردن فرو-، ◄ پایین آمدن
پیچان بودنلغتنامه دهخداپیچان بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) پیچیده بودن . رجوع به پیچان در معانی اخیر شود : نهانی ز سودابه ٔ چاره گرهمی بود پیچان و خسته جگر. فردوسی .ز گفتارشان خواهر پهلوان همی بود پیچان و تیره روان . <p class="author"
بر آن بودنلغتنامه دهخدابر آن بودن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اعتقاد داشتن . عقیده داشتن . معتقد بودن . بصدد بودن . عزم داشتن . تصمیم کردن . سر آن داشتن . آهنگ آن داشتن : بر آنست کاکنون به بندد ترابشاهی همی بد پسندد ترا. دقیقی .بر آنم که امر