پتاویلغتنامه دهخداپتاوی . [ پ َ ] (اِ) فَتاوی . پَتابی . (قسمی از مرکبات ) از قبیل پرتقال و ترنج و غیره و در التدوین آمده است که نام میوه ای است در جنگلهای مازندران .
دشواژهtaboo wordواژههای مصوب فرهنگستانواژههایی که بیان آنها در نزد قومی به دلایل مذهبی یا رعایت ادب پسندیده نیست
بسامدهای ممنوعtaboo frequenciesواژههای مصوب فرهنگستانبسامدهای مورد استفادۀ گروهی از نیروهای خودی که، به دلیل اهمیت آن، سایر نیروهای خودی باید از تداخل در آن پرهیز کنند
طأویلغتنامه دهخداطأوی . [ طَءْ وی ی ] (ع اِ) کس : یقال ما بالدار طأوی ٌ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ).
تاوگیلغتنامه دهخداتاوگی . [ وَ / وِ ] (ص نسبی ) مرکب از «تاوه » (تابه ) + «ی » (علامت نسبت ) و ابدال های غیرملفوظ به گاف فارسی . منسوب به تاوه ، آنچه که در تاوه پزند مانند نان و جز آن .- نان تاوگی ؛ نانی که در تاوه پزند امروز در گن
پاتاویلغتنامه دهخداپاتاوی . (اِ) نوعی از مرکبات و آن در ولایات ساحلی بحر خزربسیار است . پتاوی . فتاوی . شاید منسوب به باتاویا.
مرکباتلغتنامه دهخدامرکبات . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع اِ) ج ِ مرکبة. مرکبه : و انواع امراض و صنوف مزاجات و مرکبات و غیر آن ثبت گردانید. (سندبادنامه ص 65). و اورا... و مالک مرکبات سفلی کرد. (سندبادنامه ص 3).<b