پخشگر اَبَرصوتیsupersonic diffuserواژههای مصوب فرهنگستانپخشگری که فشار شارۀ درحالحرکت با سرعت اَبَرصوتی را افزایش میدهد و از سرعت آن میکاهد
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ ] (ع اِمص ) زیان . زیانکاری . نقصان مایه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || هلاکی . (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) خسران . (منتهی الارب ). رجوع به خسران شود.
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ س َ ] (اِ) یخ و آن آبی است که در زمستان مانند شیشه می بندد. (از برهان قاطع).
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ َ س َ ] (ع مص ) خسران . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خسران شود.
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ ُ ] (ع اِ) زیان . ضرر. نقصان در بیع و تجارت . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (مص ) خسران . (منتهی الارب ) (تاج العروس ). رجوع به خسران شود.
خسرلغتنامه دهخداخسر. [ خ ُ س ُ ] (اِ) پدرزن . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) : چه نیکو سخن گفت یاری بیاری که تا کی کشیم از خسر ذل و خواری . رودکی .به دل گفت با این سخن جنگ نیست چو شنگل خسر باشدم ننگ نیست . <p class="author
پخشگرdiffuserواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل هوایی] مجرا یا محفظهای با نیمرخ انبساطی که از سرعت فروصوتی سیال میکاهد و بر فشار آن میافزاید [فیزیک] وسیلهای در مکانیک شارهها که با تغییر سطح مقطع مجرای عبور، سرعت شارش را کاهش میدهد
پخشگرdiffuserواژههای مصوب فرهنگستان[حملونقل هوایی] مجرا یا محفظهای با نیمرخ انبساطی که از سرعت فروصوتی سیال میکاهد و بر فشار آن میافزاید [فیزیک] وسیلهای در مکانیک شارهها که با تغییر سطح مقطع مجرای عبور، سرعت شارش را کاهش میدهد
تونل پخشگرdiffuser tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن بخشی برای تبدیل سرعت به فشار وجود دارد