پرآرایشلغتنامه دهخداپرآرایش . [ پ ُ ی ِ ] (ص مرکب ) سخت آراسته و مزیَّن : سه دیگر که با داد و بخشایش است ز تاجش زمانه پرآرایش است .فردوسی .
پرارزلغتنامه دهخداپرارز. [ پ ُ اَ ] (ص مرکب ) که ارزش بسیار دارد. بسیار ارزنده . پرقیمت . پرارج . ارجمند. بهادار.
چروریشلغتنامه دهخداچروریش . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 26هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه ، کنار رودخانه ٔ مرگ واقع است . دشت و سردسیر است و 245 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ مرگ محصو
پرورشلغتنامه دهخداپرورش . [ پ َرْ وَ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از پروردن . عمل پروردن . تیمار. مراعات . رعایت . تربیت . تربیه . تعلیم . تأدیب . ترشیح : برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم که حیف باشد روح القدس بسکبانی . (منسوب به رودکی ).پر
پرهراسلغتنامه دهخداپرهراس . [ پ ُ هََ ] (ص مرکب ) پرترس . پربیم : همی بود ازیشان دلش پرهراس که روزی شوند اندرو ناسپاس . فردوسی .دبیران برفتند دل پرهراس ز شبگیر تا شب گذشته سه پاس . فردوسی .ز دادار گی