لغتنامه دهخدا
راهگیر. (نف مرکب ) رونده . بجانب محلی روان شونده . راهی شونده . رو بجانبی آورنده . راهرو و سالک . (ناظم الاطباء). راهگرای . راهسنج . (بهار عجم ). || مسافر و سیاح . (ناظم الاطباء). مسافر. (آنندراج ). پیچنده ٔ راه و تیزرونده . (رشیدی ) : عزم را چند ر