رعشیشلغتنامه دهخدارعشیش . [ رِ ] (ع ص ) مرد بددل . || مرد شتاب در جنگ . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد شتاب در احسان (از اضداد است ). (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رهشوشلغتنامه دهخدارهشوش . [ رُ ](ع ص ، اِ) شتر بسیارشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد جوانمرد باحیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ریوسازلغتنامه دهخداریوساز. [ وْ ] (نف مرکب ) مکار. حیله گر. (از یادداشت مؤلف ) : چو رشک آورد آب و گرم و نیازدژآگاه دیوی بود ریوساز.فردوسی .یکی نامه بنویس ای خوشنوازکه ای بیخرد روبه ریوساز.فردوسی .
رمانسفرهنگ فارسی عمید۱. (موسیقی) قطعه یا آهنگ پراحساس و عاشقانۀ موسیقی غربی که بهصورت ترانه اجرا میشود.۲. نوعی شعر روایتگونه در ادبیات اروپای غربی.